معنی نیم زن - جستجوی لغت در جدول جو

نیم زن

لغت نامه دهخدا

سیم تن

(دخترانه)

آنکه تنی سفید چون نقره دارد، نام یکی از همسران بهرام گور پادشاه ساسانی

فرهنگ نامهای ایرانی

نیم رو

نیم رخ، یک طرف صورت، یک سمت چهره، برای مثال نیم رو خاکین چو بوسم پای تو / بر سر از تو تاج تمکین آورم (خاقانی - ۶۴۴)، غذایی که از سرخکردن تخم پرندگان، به ویژه مرغ خانگی در روغن تهیه می شود، به صورتی که سفیدۀ آن ببندد

فرهنگ فارسی عمید

تیغ زن

ویژگی کسی که با نیرنگ و یا زور از دیگران پول می گیرد، شمشیرزن، کنایه از جنگ جو، دلاک، سلمانی، کسی که در عزای شهیدان کربلا به سر خود قمه می زند، قمه زن

فرهنگ فارسی عمید

نیم تنه

لباس کوتاه مردانه یا زنانه که قسمت بالای تنه را می پوشاند، مجسمه ای که نیمۀ بالای بدن را نشان می دهد

فرهنگ فارسی عمید

نیم رخ

نیمۀ صورت، ویژگی عکس یا تصویری که نصف صورت را نشان بدهد

فرهنگ فارسی عمید

نیم بند

تخم مرغ یا چیز دیگر که خوب پخته و سفت نشده باشد، کنایه از چیزی ناقص و ناتمام

فرهنگ فارسی عمید

بیل زن

ویژگی کسی که با بیل زمین را زیر و رو می کند

فرهنگ فارسی عمید

نغمه زن

نغمه زننده،، نغمه ساز، نغمه پرداز

فرهنگ فارسی عمید

سیم تن

کسی که بدنش مانند نقره سفید باشد، سیم بدن، سیمین بدن، سیم اندام، سیم بر، سیمین بر

فرهنگ فارسی عمید

رقم زن

رقم زننده،، نویسنده، نقاش

فرهنگ فارسی عمید

نی زن

(رِشْ / رُشْ وَ خوَرْ / خُرْ)

نی نواز. (آنندراج). کسی که نی می نوازد. (ناظم الاطباء). نائی. نایی. نوازندۀ نای. نای زن. رجوع به نای زن شود

لغت نامه دهخدا

نیش زن

(رِقْ قَ اَ)

آنکه نیش می زند. (ناظم الاطباء). گزنده: قطربوس، کژدم سخت نیش زن. (منتهی الارب) ، آزاردهنده. درشت و ناهموار:
این چنین اسبی تواند برد بیرون مر مرا
از چنین وادی بقاعی سنگناگ و نیش زن.
منوچهری.
، مفسد. فتنه انگیز. (ناظم الاطباء). که سخن نیشدار گوید، کسی که برمی انگیزد نزاع و خصومت را، قصه خوان. (ناظم الاطباء)

لغت نامه دهخدا

نیم تن

(تَ)

نیم تنه. آرخالق. (برهان قاطع). جامۀ دامن و آستین کوتاه که نیم تنه نیز گویند و به کنایه و مجاز لنگ رانیز گویند. (از رشیدی). جامه ای باشد کوتاه مر زنان را. (از جهانگیری). رجوع به نیم تنه شود:
نیم تنی تا سر زانوش هست
ازپی آن بر سر زانو نشست.
نظامی

لغت نامه دهخدا

نیم من

(مَ)

وزنی معادل بیست سیر. (یادداشت مؤلف). نصف یک من. (فرهنگ فارسی معین) ، رطل، در اصطلاح می فروشان. (یادداشت مؤلف)

لغت نامه دهخدا

رزم زن

جنگاور رزمی

معنی نیم زن - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما